برگشت زویا به خونه اسد

خب اون نویسنده هایی که میخواستن فیلم زندگی آیان و زویارو بنویسن میان خونشونو شروع میکنن به فیلمبرداری و به زویا که میرسه میگه که بخاطر موقعیتش همچین کاری کرده که یهو اسد میاد خونه اومده که زویارو ببره و دست زویارو میگیره و روحانی میگه این چه کاریه ؟ و میگه زویا الان همسر آیان هستش که اسد میگه زویا مال هیچکی نیست و میره دست زویارو میگیره و میگه برام مهم نیست چی میشه فقط میدونم یه لحظه ام دیگه صبر ندارم. حمیرا و راضیه خوش حالن که روحانی میگه آقای سیدیکو یه کاری کنید و سیدیکو به اسد میگه اون باید بخاطر کارش خجالت زده باشه و اون فیلمبردارها هم مشغول فیلم گرفتن هستن که مادربزرگ مداخله میکنه و میگه تو نمیتونی سرنوشتو تغییر بدی و زویا الان همسر آیانه و تو حرفت رو زدی باید ببینیم زویا چی میگه و اسد میگه زویا هم با نظر من موافقه که مادربزرگ میگه اون خودش باید بگه و همه به زویا نگاه میکنن و زویا از گذشتش میگه که مادرشو از دست داده و پدرشو گم کرده و در آخر میگه قدرت عشق حتی از همه سنت ها هم برتره . اسد دستشو میگیره و با هم میرن خونه وقتی میرسن دلشاد خیلی خوش حال میشه و بغلش میکنه قبلش دلشاد داشت میگفت که خونه بدون زویا اصلا خوب نیست . تمام